جدول جو
جدول جو

معنی خشک آباد - جستجوی لغت در جدول جو

خشک آباد
(خُ)
دهی است از دهستان گرمسیر شهرستان اردستان، واقع در 24 هزارگزی شمال خاور راه اردستان و 2 هزارگزی شمال باختر اردستان به کاشان، محصول آنجا غلات و پنبه و کرچک و منداب و شغل اهالی زراعت و راه فرعی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

دهی از دهستان چولایی خانه که در بخش حومه وارداک شهرستان مشهد واقع است و 115 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی از دهستان چهاربلوک که در بخش سیمینه رود شهرستان همدان واقع است و 910 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
دهی از دهستان القورات که در بخش حومه شهرستان بیرجند واقع است و 193 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(خوَشْ / خُشْ)
دهی است از دهستان وراگاه بخش سعادت آباد شهرستان بندرعباس واقع در شمال باختری حاجی آباد و جنوب راه مالرو حاجی آباد به نیریز با 123 تن سکنه. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(اَ لِ)
دهی است از دهستان چالانچولان شهرستان بروجرد در 16 هزارگزی شمال باختری چالانچولان و 5 هزارگزی باختر شوسۀ بروجرد. جلگه و معتدل است. سکنۀ آن 370 تن شیعه هستندکه به لری و فارسی سخن میگویند. آب آن از رودخانه تأمین میشود و محصول آن غلات، و شغل اهالی زراعت است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
دهی است از دهستان حومه بخش اردکان شهرستان یزد که در 4 هزارگزی شمال باختری اردکان و متصل به جاده یزد قرار دارد. جلگه ای گرمسیر و معتدل است و 1132 تن سکنه دارد. آب آن از قنات و محصول آن پسته و غلات و کنجد و شغل مردم زراعت است و صنایع دستی زنان کرباس بافی است. راه ارابه روو دبستان دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
(تِ)
دهی از دهستان گرمسیر است که در شهرستان اردستان واقع است و 633 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
(کَ گَ)
دهی است از دهستان سجاس رود بخش قیدار شهرستان زنجان واقع در 27هزارگزی شمال خاوری قیدار و 6 هزارگزی راه مالرو عمومی با 150تن سکنه. آب آن از چشمه و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(کَ لَ شَ / شِ)
دهی از دهستان هریس بخش مرکزی شهرستان سراب است و 676 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(عِ)
شهری است در اتحاد جماهیر شوروی (سابق) واقع در نزدیکی مرز ایران و شوروی، در کنار راه آهن، کرسی ترکمنستان. این شهر یکصدوهفتادهزار تن سکنه دارد و دارای دانشگاه است و تولیدات آن صنایع نساجی از قبیل پنبه و ابریشم و نیز مواد غذائی است. عشق آباد در قدیم جزو خراسان بوده است. (از فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(خَ)
دهی است جزء دهستان فراهان بالا بخش فرمهین شهرستان اراک. دارای 318تن سکنه. آب آن از قنات و محصول آنجا غلات، انگور، پنبه، صیفی و شغل اهالی زراعت، گله داری و قالیچه بافی و راهش مالرو است. از ده فرمهین نیز میتوان اتومبیل به این ناحیت برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
دهی از دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان اهر. سکنۀ آن 912 تن. آب آن از چشمه و اهرچای. محصولات آنجا غلات و زردآلو. در دو محل به فاصله دوهزار گز بنام رشت آبادقدیم و جدید معروف است. سکنۀ رشت آباد قدیم 318 تن است. دبستان دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
دهی از بخش شاهپور شهرستان خوی، 135 تن سکنه دارد، آب آن از قنات و چشمه و محصول عمده آنجا حبوب و غلات و صنایع دستی زنان جاجیم بافی و راه آن ماشین رو است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی از بخش حومه شهرستان مهاباد، 258 تن سکنه دارد، آب آن از رود خانه لاوین و محصول عمده آنجا غلات و توتون و حبوب و صنایع دستی زنان جاجیم بافی است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی از بخش صومای شهرستان ارومیه، 226 تن سکنه دارد، آب آن از نهر ممکان و محصول عمده آنجا غلات و توتون و صنایع دستی زنان جاجیم بافی است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(دَ رَ)
دهی است از دهستان چناررود بخش آخوره شهرستان فریدن واقع در 30 هزارگزی جنوب باختری آخوره و 3 هزارگزی راه مالرو عمومی، با 241 تن سکنه. آب آن از رود خانه محلی و قنات و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
(دَ)
دهی از بخش دره شهر شهرستان ایلام. سکنۀ آن 182 تن. آب آن از رود خانه سیمکان. محصول آنجا غلات و حبوب و لبنیات است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(دِ)
دهی است از دهستان براکوه بخش جغتای شهرستان سبزوار. آب آن از قنات و محصول آن غلات و پنبه و زیره است. و راه فرعی شوسه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(مُ)
دهی است از دهستان پائین رخ بخش کدکن شهرستان تربت حیدریه، واقع در 25هزارگزی شمال کدکن و سر راه مالرو عمومی کدکن. آب آن از قنات و راه آن اتومبیل رو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(خوَشْ / خُشْ)
قصبه ای است قریب به بدلیس در کوه افتاده و طرف مشرق آن گشاده، در طرف غربی اش کوهی بلند و دامنه اش دلپسند، در قدیم شهری آباد بوده شیخ حسن چوپانی آنرا خراب نموده، اکنون قریب هزار باب خانه در آن معمور است و بخوبی آب و هوا مشهور می باشد. (از آنندراج) (از انجمن آرای ناصری)
لغت نامه دهخدا
(خَ لَ)
دهی است جزء دهستان اراضی نیزار بخش مرکزی شهرستان قم. دارای سیصد تن سکنه. آب آن از رود خانه قم محصول آن غلات و پنبه و انجیر و انار و شغل اهالی زراعت و کرباس بافی و مزرعۀ سید جزء این ده است. راهش مالرو می باشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان بربرود بخش الیگودرز شهرستان بروجرد واقع در 15 هزارگزی خاور الیگودرز کنار راه مالرو چالسپار به دره سفید، ناحیه ای است کوهستانی دارای آب و هوای معتدل و 181 تن سکنه که مذهبشان شیعه و زبانشان لری و فارسی است، آب آنجا از قنات و محصولات آن غلات و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری است، صنایع دستی زنان قالی و جاجیم بافی است و راه آنجا اتومبیل رو میباشد، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
حکومتی است درجه 2 که مربوط به حکومت کلان قندز و در حوزۀ ولایت قطغن واقع بوده و تخمیناً بین خطوط 68 و 69 درجه 26 و 52 دقیقه 3 و17 ثانیه طول البلد شرقی و خط 36 درجه 27 و 51 دقیقه 24 و 42 ثانیه عرض البلد شمالی واقع شده است، شهر خان آباد در یک وادی شاداب ولی بسیار پست بفاصله 25000 گزی شرق قندز واقع شده بر اثر دریای پرآبی که از اجتماع دریای فرخار به هر طرف آن در جریان است اراضی اطراف و نواحی شهر تماماً شالی کاری شده و از طرف دیگر چون پایه های عمارات سنگ ندارد (زیرا مواضع سنگ ازآنجا بسیار دور است) خانه ها نم و شوره گذارده و طبقۀ اول منازل غالباً برای بود و باش مساعد نیست و مضر صحت است ولی این خانه ها داخل باغها واقع بوده و هرکس بداخل خانه خود باغ و باغچه ترتیب داده و اشجارمیوه دار و سایه دار در بین آنها غرس نموده است، در اکثر خانه ها آب جاری وجود دارد، بازارهای خان آباد از نقطه نظر ساختمان بدو دسته تقسیم شده اند، قسمت اول بازار سابقۀ آن که عبارت از دو دسته بازار بوده و یکدیگر را بطور عمودی قطع نموده و در بین آنها چهارسوقی تشکیل یافته است، دهان های این بازار برنده دار و تنگ و بی رونق میباشد، دوم بازار جدید است که بطرف بازار سابقه قرار دارد بدو طرف جادۀ عریض میباشد که کنار آن با اشجار مزین گردیده دکاکین پخته کاری آباد بشکل مرغوبی در آنجا است، در این بازار دکانهای عمده فروشی بصورت دسته بندی جا داده شده و خوش منظر میباشد، علاوه بر این قسمت بازار، تعداد سرایهای تجارتی، گاراژها و هتل های عمومی و منازل برای بود و باش مسافرین بطرز و سلیقۀ موزونی مانند سایر مراکز ولایات ساخته شده است و مضافاً آبادی های چندی از قبیل عمارت دولتی ومؤسسات تجارتی، عمارت بلدیه و مسجد جامع و باغ عمومی و تفریحی به تجمل این موضع افزوده است، زراعت خان آباد: گندم، کنجد، جو، پنبه، تنباکو و سایر حبوبات است اما برنج آن بسیار خوب و مشهور میباشد، خربوزه و تربوزه هم دارد، خربوزۀ آبی این منطقه معروف است، این شهر مرکز تجارت ولایت قطغن و بدخشان بوده، دارای گمرک و فرودگاههای اموال تجارتی است، موتور نیز همیشه برای حمل و نقل اموال وارداتی و صادراتی دارد، مسافرینی که خیال مسافرت را داشته باشند توسط عراده ها بسهولت و همه وقت میتوانند مسافرت کنند، در خان آباد یک هتل عصری نیز برای پذیرائی مسافرین وجود دارد، جادۀعمومی که از قندز بطرف بدخشان میرود از شهر خان آبادمیگذرد، در خان آباد یک باب مکتب ابتدائی به اسم مکتب ابتدائی آق تاش برای تعلیم اطفال دائر است، فاصله خان آباد از کابل 518000 گز و از تالقان 32000 گز میباشد و ارتفاع آن از سطح دریا تخمیناً 1260 متر است، یکنفر وکیل از طرف اهالی این حکومت انتخاب و بمجلس شورای ملی فرستاده میشود، این شهر زیبا و پرنفوس از سالهای دور و درازی مرکز ولایت قطغن شمرده میشده است، در ابتدا آب و هوای خان آباد خیلی خراب بود و جز یک منطقۀ مالاریائی چیز دیگری محسوب نمیشد اما در اثر توجه حکومت و بالنتیجه یک سلسله مجاهدات فنی در مقابل مالاریا، این منطقه موقعیت خوبی را حاصل نمود و هم ذوق ساکنین آن را نسبت به آبادی این شهرستان تحریک کردو در آن اوان بوسیلۀ یک مهندس و متخصص در امور شهرسازی نقشۀ این شهر ترتیب و در آن ساحه بمرحلۀ اجراگذاشته شد و بفرصت کم خان آباد بشکل یک شهر مختصر و مقبولی درآمد، مردمان این ناحیه عموماً زراعت پیشه میباشند، این شهر در زمان محمد گل مهمند مرکزیت خود رابه بغلان داد، بغلان مرکز قطغن شد ولی مردمان خوش ذوق خان آباد علاقۀ خود را نسبت به شهرشان قطع نکرده و بایک نقشۀ کلی در تزیین آن کوشیدند، خان آباد فعلاً منطقه ای وسیع و از شهرهای بزرگ ولایت قطغن محسوب میگردد، (از قاموس جغرافیایی افغانستان ج 2 و تا حدی حفظ اصطلاحات و عبارات زبان فارسی افغانی در آن شده است)
لغت نامه دهخدا
(کُ کِ)
دهی است از دهستان مرکزی بخش مانۀ شهرستان بجنورد واقع در 4هزارگزی شمال باختری مانه سر راه مالرو عمومی مانه به آقا رحمان با 110تن سکنه. آب آن از رود خانه اترک و راه مالرو می باشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(مُ پُ)
نام یکی از دهستانهای بخش فرمهین شهرستان اراک است. که در خاور شهر اراک و اطراف راه آهن و شوسۀ اراک به قم واقع است. قراء آن از قنوات آبیاری می شود. این دهستان از 15 قریۀ کوچک و بزرگ تشکیل شده و در حدود 30000 تن سکنه دارد. مرکز دهستان قصبۀ ابراهیم آباد است با 2686 تن سکنه و چندین دکان و چایخانه و پاسگاه ژاندارمری و حوزۀ آمار و دبستان. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2). و رجوع به جغرافیای سیاسی کیهان شود
لغت نامه دهخدا
(شَ)
دهی از دهستان رود خانه بخش میناب شهرستان بندرعباس. سکنۀ آن 300 تن. آب از رودخانه است. محصول عمده خرما و غلات. مزارع لیمویی، بارانی جزء این ده میباشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
دهی از بخش جغتای شهرستان سبزوار است که 350 تن سکنه دارد. (از فرهنگجغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(اَ شَ)
ده کوچکی است از بخش حومه شهرستان نایین که در 23 هزارگزی جنوب نایین و پنج هزارگزی نایین به ارجوغ واقع است. محلی جلگه، معتدل و دارای 60 تن سکنه میباشد. مذهب اهالی شیعه و زبان آنان فارسی است. آب ده از قنات تأمین میشود و محصولات آن غلات است. شغل اهالی زراعت و راه ده ماشین رو است. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10) ، اشناق بعیر، بازایستانیدن شتر را به کشیدن مهار چنان که پس گردن شتربه پیش پالان چسبد یا بلند کردن سر را در وقتی که بروی نشسته باشد. (منتهی الارب). در حال سوار بودن بر شتر، کشیدن مهار و بلند کردن سر آن را. (از المنجد) (از اقرب الموارد)، اشناق بعیر، بلند کردن شتر سر را. لازم و متعدی است و آن از نوادر است. (از اقرب الموارد). بازایستادن شتر از کشیدن مهار وقتی سوار بر آن است (لازم و متعدی است). (منتهی الارب) .بلند کردن شتر سر را. بالا آوردن شتر سر را. (از المنجد)، اشناق بر کسی، ستم کردن بر وی. (منتهی الارب). تطاول بر کسی. (از المنجد)، اشناق کسی، دیت جراحت گرفتن. (منتهی الارب). ارش (دیت، رشوت) گرفتن. (از المنجد)، واجب شدن دیت جراحت (از اضداد است). (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). واجب شدن ارش (دیت) بر کسی. (از المنجد)، سر دروا کردن شتر، به میخ بلند آویختن مشک را. (منتهی الارب)، اشناق چیزی را، آویختن آنرا. (از المنجد)، اشناق گوسفند خود به گوسفند کسی، افزودن بدان. (از المنجد) (از اقرب الموارد)، اشناق دست به گردن، حلقه کردن دست در آن. (از المنجد)
لغت نامه دهخدا
قریه ای است که در علاقۀ حکومت درجه 2 دولت آباد واقع، و متعلق بحکومت کلان بلخ، و مربوط بولایت مزارشریف و متصل براه است، این ناحیه بین خط 66 درجه 36 دقیقه 45 ثانیه طول البلد شرقی و خط 37 درجه 4 دقیقه 11 ثانیه عرض البلد شمالی واقع می باشد، (از قاموس جغرافیایی افغانستان ج 2)
قریه ای است در مرکز حکومت خان آباد، متصل به جاده، و مربوط به حکومت کلان قندز ولایت قطغن، این ناحیه بین خط 69 درجه 5 دقیقه 8 ثانیه طول البلد شرقی و خط 36 درجه و 41 دقیقه و 34 ثانیه عرض البلد شمالی واقع میباشد، (از قاموس جغرافیایی افغانستان ج 2)
دریایی است در غرب مرکزخان آباد مربوط به حکومت کلان قندز ولایت قطغن که در خط69 درجه طول البلد شرقی و خط 36 درجه عرض البلد شمالی قرار دارد، (از قاموس جغرافیایی افغانستان ج 2)
مرکز بلوک بیات در ساوه و زرند
لغت نامه دهخدا
(چِ)
دهی از دهستان مرکور بخش سلوانا شهرستان ارومیه که در 31هزارگزی جنوب خاوری سلوانا و 4هزارگزی جنوب ارابه رو دیزج بزیوه واقعست. دره و سردسیر است و 160 تن سکنه دارد. آبش از کوهستان و چشمه، محصولش غلات، حبوبات و توتون، شغل اهالی زراعت و گله داری، صنایع دستی جاجیم بافی وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(خَ)
دهی است از دهستان کنگاور بخش شهرستان کرمانشاهان. دارای 410 تن سکنه. آب آن از قنات، محصول آن غلات آبی و دیمی و انگور و قلمستان و چغندر قند است. شغل اهالی زراعت و در تابستان از علی آباد اتومبیل می توان برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(خُرْ رَ)
هر جای مزروع و دلکش. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(خُ نِ / نَ)
تندمزاج. بدخو. خشک مزاج. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(خُ)
به معنی خشک آمار است که مرض استسقاء باشد. (از برهان قاطع) (از ناظم الاطباء) ، تتبع و استقصا و تفحص و تجسس و استفسار حساب و استیفاء. (برهان قاطع) :
از فراوانی که خشکامار کرد
زان نهانی مر مرا بیدار کرد.
رودکی.
، جهد کردن. الحاح کردن. اصرار نمودن. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(خَ)
دهی است از دهستان تبادکان بخش حومه شهرستان مشهد. واقع در سیزده هزارگزی شمال مشهد. این دهکده در جلگه واقع با آب و هوای معتدل و 674 تن سکنه. آب آن از قنات و محصولات آنجا غلات. شغل اهالی زراعت، قالیچه و کرباس بافی و راهش اتومبیل رو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(خَ لَ)
قصبۀ مرکزی خرمشهر. واقع در 70هزارگزی شمال خاوری شادگان سر راه اتومبیل رو اهواز به بهبهان. این قصبه دردشت واقع است با آب و هوای گرمسیری و 1635 تن سکنه. آب آن از رود خانه جراحی. محصول آنجا غلات. شغل اهالی زراعت و حشم داری و راهش در تابستان اتومبیل رو و بدانجا ادارۀ دارائی، گمرک، پاسگاه ژاندارمری، پمپ بنزین و دبستان است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(خِ)
دهی است از دهستان جلگۀ زوزن بخش خواف شهرستان تربت حیدریه. دارای 220 تن سکنه. آب آن از قنات و محصول آنجا غلات. شغل اهالی زراعت، گله داری و قالیچه بافی و راهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(لَ کَ)
نام دهی جزء دهستان افشاریۀ ساوجبلاغ بخش کرج شهرستان تهران، واقع در 24هزارگزی باختر کرج و هفت هزارگزی جنوب راه شوسۀ کرج به قزوین. جلگه، معتدل، دارای 295 تن سکنه شیعه. فارسی زبان. آب آن از قنات و رود کردان. محصول غلات و صیفی و بنشن و چغندر قند و لبنیات و انگور. شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است و از طریق پل کردان ماشین بدانجا توان برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا